09123496340 [email protected]

اربعین حسینی یکی از پربحث‏ ترین واقعه‏ های طف است ، که از جوانب مختلف مورد تحقیق و بررسی محققان قرار گرفته و تاکنون آثار و دست آوردهای گران‏بهایی در این زمینه ارائه گردیده است و با حرکت زمان پژوهشهای ارزنده‏تر و جامع و کامل‏تری بهره‏ی جامعه‏ی پژوهشگران سخت‏کوش می‏گردد و از جمله‏ی این تحقیقات ارزنده ، تحقیقی است که محقق فاضل و نستوه جناب عمده الأعزه آقای محمد امین پورامینی از فضلای بنام حوزه‏ی علمیه‏ی قم انجام داده ، و جدا قابل استفاده و بهره‏مندی حقیقت جویان قرار گرفته و در طلیعه‏ی تحقیقات دیگر ایشان مورد توجه می‏باشد . وفقه الله لمرضاته و ایده بروحه ، آمین . قم – محمد هادی معرفت ۱۵ محرم ۱۴۲۴
پیشگفتار

نهضت حسینی از زوایای گوناگون قابل بررسی است ، بررسی شرایط سیاسی اجتماعی آن روز و موشکافی جریانات بستر ساز قیام ، نقش آفرینی بی‏نظیر سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه‏السلام ، وفاداری یاران ، نقش اهل‏بیت پس از شهادت ، تأثیرگذاری امام زین العابدین علیه‏السلام و زینب کبری علیهاالسلام در تداوم نهضت ، الگو گشتن آن در راستای حرکت تاریخ و ده‏ها موضوع دیگر ذهن کاوشگران و اندیشه‏ی پژوهشگران را به خود مشغول ساخته واز دیرباز تاکنون هر یک به فراخور ظرفیت و استعداد و درک و برداشت خود مطالبی را گردآوری کرده و برخی به تحلیل مسائل پرداخته‏اند . از قرن اول تاکنون ، ده‏ها تن از دانشمندان و مورخان ، با نگارش کتاب مقتل الامام الحسین علیه‏السلام و یا در ضمن بحثهای تاریخی خود ، فاجعه‏ی فراموش نشدنی کربلا را آورده و به ذکر وقایع آن برآمده‏اند . مسئله‏ی بازگشت اهل‏بیت علیهم‏السلام و از آن‏جا به مدینه ، یکی از مسائل مهم تاریخ نهضت حسینی است و چون برخی مشکلات تاریخی به همراه دارد ، هر سال به هنگامه‏ی ماه صفر و تجدید خاطره و یاد حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام در روز اربعین ، بر سر زبانها می‏افتد و عده‏ای به چگونگی آن و برخی به نفی و اثبات آن می‏پردازند و عده‏ای ساکت و بی‏نظر از کنار آن می‏گذرند . از آن جایی که این رویداد بسیار پراهمیت است و عده‏ای از بزرگان درباره‏ی آن قلم زده‏اند ، لذا ما را به نقد و بررسی نظرات و نگارش مطالبی پیرامون این مهم واداشت ، امیدوارم که از نقطه نظرات صاحبنظران و انتقادات ایشان بهره‏مند شوم . محمد امین پورامینی
۲۹ / صفر المظفر ۱۴۲۳ برابر با ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۸۱
شوق لقا
زیارت مرقد پاک قبر امام حسین علیه‏السلام دارای جایگاهی بلند و بسیار رفیع و از خصوصیات منحصر به فردی برخوردار است . در این بخش با بهره گیری از روایات ، به زوایای گوناگون این بحث خواهیم پرداخت .
نخستین زائر امام حسین کیست ؟
ابن‏نما حلی ، از ابن‏عایشه روایت می‏کند که سلیمان بن قته‏ی عدوی ، سه روز پس از شهادت امام حسین علیه‏السلام از کربلا عبور کرد و چون نگاهش بر جای قتلگاه ایشان افتاد ، تکیه بر اسب عربی خود نمود واین ابیات را سرود :
مررت علی أبیات آل محمد
فلم أرها أمثالها یوم حلت‏
ألم تر أن الشمس أضحت مریضه
لفقد الحسین و البلاد اقشعرت‏
و کانوا رجاءا ثم أضحوا رزیه
لقد عظمت تلک الرزایا و جلت‏
و تسألنا قیس فنعطی فقرها
و تقتلنا قیس اذا النعل زلت‏
و عند غنی قطره من دماءنا
سنطلبهم یوم بها حیث حلت‏
فلا یبعد الله الدیار و أهلها
و ان أصبحت منهم برغم تخلت‏
فان قتیل الطف من آل هاشم
أذل رقاب المسلمین فذلت‏
و قد أعولت تبکی النساء لفقده
و أنجمنا ناحت علیه و صلت [۱] .
ممکن است کسی بگوید که بنابر این روایت ، نخستین زائر را باید سلیمان بن قته دانست ؛ ولی این سخن با توجه به مطالب زیر ، قابل پذیرش نیست : ۱ . تاکنون کسی او را به این عنوان نشناخته و نشناسانده است . ۲ . نقل با این خصوصیت را تنها ابن‏نما نقل کرده است ؛ در حالی که برخی تاریخ نویسان ، به ذکر مرثیه و اشعار او در کربلا بسنده نموده‏اند ، بدون آن‏که زمان آن را معین سازند [۲] و بیشتر ایشان تنها ابیات او را نقل کرده‏اند ، بدون آن‏که به مکان و زمان آن تصریح نمایند . [۳] . ۳ . این روایت ، ناظر به عبور سلیمان از کربلاست و این با عنوان زیارت فرق می‏کند ؛ چون عبارتی که ابن‏نما آورده این است : مر سلیمان بن قته العدوی مولی بنی تمیم بکربلاء بعد قتل الحسین علیه‏السلام بثلاث ، فنظر الی مصارعهم ، فاتکأ علی فرس له عربیه ، و أنشأ . . . ؛ سلیمان بن قته‏ی عدوی پس از گذشت سه روز از شهادت حسین علیه‏السلام از کربلا گذشت و به جایگاه شهادتشان نگاه افکند و درحالی که به اسب عربی خود تکیه نموده بود ، چنین سرود . . . [۴] . و عبور از آن مکان مقدس اعم از آن است که به قصد زیارت باشد یا نباشد و این غیر از عمل کسی است که به قصد زیارت قبر آن حضرت ، رنج سفر را بر خود هموار سازد و عواقب این کار را به جان بخرد . با توجه به این مطلب ، حال عبیدالله بن حر جعفی نیز روشن می‏شود ، او که دعوت شخص امام حسین علیه‏السلام را برای یاری رسانی نپذیرفته بود و به گمان خود با زرنگی توانسته بود رعایت بی‏طرفی را نموده و از حضور در لشکر ابن‏زیاد نیز سرباز زند ، پس از واقعه‏ی جانگداز کربلا ، هنگامی که از سوی ابن‏زیاد بازخواست شد ، بر جان خود ترسید و از کوفه فرار کرد و به کربلا آمد و با نهایت پشیمانی از یاری نرساندن به فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله اشعاری را سرود . [۵] ولی باز نمی‏توان عنوان شریف «زائر» را بر او منطبق ساخت . افزون بر آن زمان حضور او را در کربلا دقیقا نمی‏دانیم . «زیارت» قبر حسین علیه‏السلام تنها پس از دفن جسد مطهر است ، نه پیش از آن . و با این بیان ، بنی‏أسد را که توفیق دفن اجساد مطهر را یافتند ، نمی‏توان داخل در عنوان فوق دانست . با توجه به این مطالب ، باید جابر بن عبدالله انصاری را نخستین کسی دانست که شرافت کسب این عنوان را پیدا نموده است ؛ چون او کسی است که به قصد زیارت قبر سالار شهیدان ، أباعبدالله الحسین علیه‏السلام ، با توجه به کهولت سنی خود و با در نظر گرفتن شرایط بسیار سخت سیاسی روز ، از مدینه به کربلا آمد ؛ چنان که بسیاری از بزرگان به این مطلب تصریح نموده‏اند . شیخ مفید می‏فرماید : و فی الیوم العشرین منه – صفر – . . . هو الیوم الذی ورد فیه جابر بن عبدالله الأنصاری صاحب رسول الله صلی الله علیه و آله و رضی الله تعالی عنه من المدینه الی کربلاء ، لزیاره قبر سیدنا أبی عبدالله علیه‏السلام ، فکان أول من زاره من الناس ؛ بیستم ماه صفر ، روزی است که جابر بن عبدالله انصاری ، یار رسول خدا صلی الله علیه و آله ، به قصد زیارت قبر حضرت أباعبدالله علیه‏السلام ، از مدینه به کربلا رفت و او نخستین کسی است که به زیارت قبر آن حضرت شتافت . [۶] . و این مطلب را بسیاری از عالمان و دانشمندان نقل کرده‏اند . شیخ طوسی [۷] ، علامه‏ی حلی [۸] ، شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن مطهر حلی [۹] ، شیخ کفعمی [۱۰] ، علامه‏ی مجلسی [۱۱] محدث نوری از جمله‏ی این دانشمندان‏اند . [۱] مثیر الأحزان ، ص ۱۱۰ ؛ بحارالأنوار ، ج ۴۵ ، ص ۲۹۳ . [۲] تذکره الخواص ، ص ۲۷۲ ؛ اللهوف ، ص ۲۳۳ ؛ ینابیع الموده ، ج ۳ ، ص ۱۰۰ . [۳] الطبقات الکبری ، (ترجمه الامام الحسین علیه‏السلام من القسم غیر المطبوع) ، ص ۹۲ ؛ مقاتل الطالبیین ، ص ۱۲۱ ، أنساب الأشراف ، ج ۳ ، ص ۴۲۰ ؛ المناقب ، ج ۴ ، ص ۱۱۷ ؛ مروج الذهب ، ج ۳ ، ص ۶۴ ؛ تهذیب الکمال ، ج ۶ ، ص ۴۴۷ ؛ سیر أعلام النبلاء ، ج ۳ ، ص ۳۱۸ ؛ الاستیعاب ، ج ۱ ، ص ۳۷۹ ؛ تهذیب ابن‏عساکر ، ج ۴ ، ص ۳۴۵ ؛ البدایه و النهایه ، ج ۸ ، ص ۲۱۳ ؛ جواهر العقدین ، ج ۲ ، ص ۳۳ . [۴] مثیر الأحزان ، ص ۱۱۰ . [۵] سبط ابن جوزی در تذکره الخواص ، ص ۲۷۰ اشعار وی را این گونه آورده است :
یقول أمیر غادر أی غادر *** ألا کنت قاتلت الشهید بن فاطمه
ونفسی علی خذلانه و اعتزاله *** و بیعه هذا الناکث العهد لائمه
فیاندمی ألا أکون نصرته *** ألا کل نفس لا تسدد نائمه
و انی علی أن لم أکن من حماته *** لذو حسره ما ان تفارق لازمه
سقی الله أرواح الذین تآزروا *** علی نصره سقیا من الغیث دائمه
وقفت علی أطلالهم و محالهم *** فکاد الحشی ینفض و العین ساجمه
لعمری لقد کانوا سراعا الی الوغی *** مصالیت فی الهیجا حماه خضارمه
فان یقتلوا فی کل نفس بقیه *** علی الأرض قد أضحت لذلک واجمه
و ما أن رأی الراؤن أفضل منهم *** لدی الموت سادات و زهر قماقمه
أیقتلهم ظلما و یرجوا ودادنا *** فدع خطه لیست لنا بملائمه
لعمری لقد ارغمتمونا بقتلهم *** فکم ناقم منا علیکم و ناقمه
أهم مرارا أن أسیر بجحفل *** الی فئه زاعت عن الحق ظالمه
فکفوا و الا زرتکم فی کتایب *** أشد علیکم من زحوف الدیالمه .
[۶] مسار الشیعه ، ص ۴۶ . [۷] مصباح المتهجد ، ص ۷۳۰ . [۸] منهاج الصلاح ، بنابر نقل لؤلؤ و مرجان ، ص ۱۴۷ . [۹] العدد القویه ، ص ۲۱۹ ، ص ۱۱ ؛ بحارالأنوار ، ج ۹۸ ، ص ۱۹۵ . [۱۰] مصباح کفعمی ، ص ۴۸۹ . [۱۱] بحارالأنوار ، ج ۱۰۱ ، ص ۳۳۴ .
بررسی شخصیت جابر بن عبدالله الانصاری
جابر بن عبدالله ، از شخصیتهای بسیار برجسته و محترم دنیای اسلام است که از موضع گیریهای بسیار خوب فکری و سیاسی برخوردار بوده است . کشی ، چنین روایت کرده است : او از پیشتازان گرد آمده اطراف وجود امیرمؤمنان علیه‏السلام [۱] و جزء گروه هفتاد نفر [۲] و آخرین کس باقی مانده از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از پیروان اهل‏بیت علیهم‏السلام بود . او در حالی که عمامه‏ی سیاهی بر سر داشت ، در مسجد می‏نشست و صدا می‏زد : ای باقر العلم ! [۳] و در حالی که تکیه بر عصایش زده بود ، در کوچه‏های مدینه می‏گشت و می‏گفت : علی خیر البشر ؛ علی برترین بشر است . [۴] و چون پیرمرد شده بود ، حجاج کاری به او نداشت . [۵] . محدث نوری می‏گوید : او از پیشتازان گرد آمده‏ی اطراف وجود امیرمؤمنان علی علیه‏السلام و حامل سلام پیامبر صلی الله علیه و آله برای امام باقر علیه‏السلام و نخستین زائر قبر أباعبدالله الحسین علیه‏السلام و روایتگر خبر لوح (دربردارنده‏ی نص خداوند بر امامت امامان) بود و او تنها صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله بود که آن لوح را نزد فاطمه‏ی زهرا علیهاالسلام دیده بود . او دارای مناقبی دیگر و فضایلی بی‏شمار بود . » [۶] . محدث قمی می‏گوید : او صحابی و یار جلیل القدر پیامبر بود و پیوستگی او به اهل‏بیت علیهم‏السلام و جلالت او ، مشهورتر از آن است که ذکر شود . وی به سال ۷۸ از دنیا رفت و روایاتی که دلالت بر فضل او نماید ، بسیار است . . . از أسدالغابه منقول است که او هجده جنگ را در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله ، وجنگ صفین را در رکاب امیر مؤمنان علی علیه‏السلام حاضر شد و در آخر عمر کور گردید . . . . [۷] . آیت الله خویی می‏نویسد : او جنگ بدر [۸] و هجده غزوه را همراه پیامبر صلی الله علیه و آله حاضر شد و از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و از بهترین یاران امیرمؤمنان و از جمله شرطه الخمیس بود . وی از یاران امام حسن و امام حسین و امام سجاد و امام باقر علیهم‏السلام و جلیل القدر بود . . . کلینی با سند صحیح خود از امام باقر علیه‏السلام این سخن را درباره‏ی وی روایت کرده است : هیچ گاه جابر دروغ نگفته است . [۹] . در این جا برخی فضایل و برجستگیهای زندگی جابر بن عبدالله انصاری را برمی‏شماریم [۱۰] : – او و پدرش هر دو از یاران رسول خدا بودند . [۱۱] وی از اهل‏بیت رضوان ، و از شاهدان شب دوم عقبه ، و از حاضران در جنگ خندق و بیعت شجره بوده است . [۱۲] . در جریان عقبه ، او که کودکی بیش نبود ، همراه پدر در جمله‏ی هفتاد تنی بود که در آن‏جا با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت نمودند . [۱۳] . – او کهنسالی است که از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام باقر علیهم‏السلام شمرده می‏شود [۱۴] و به هنگام مرگ حدود ۹۰ سال داشت . [۱۵] . – او از راویانی است که عده‏ی زیادی از وی نقل حدیث نموده‏اند . برخی احادیث وی را تا ۱۵۴۰ روایت شمرده‏اند [۱۶] و از این رو ، از وی به عنوان کسی یاد می‏کنند که از جمله مکثرین در حدیث و حافظان سنن بوده است . [۱۷] . – ابن عقده وی را منقطع به اهل‏بیت علیهم‏السلام معرفی نموده [۱۸] و برقی او را از اصفیا می‏داند . [۱۹] . – برجستگی علمی وی به حدی است که ذهبی او را فقیه و مفتی مدینه در زمان خود معرفی نموده [۲۰] و مرحوم سید امین ، وی را از اجلای مفسران می‏داند . [۲۱] .
[۱] اختیار معرفه الرجال ، ج ۱ ، ص ۳۸ ، ح ۷۸ . [۲] همان ، ج ۱ ، ص ۴۱ ، ح ۸۷ . [۳] همان ، ج ۱ ، ص ۴۱ ، ح ۸۸ .
[۴] همان ، ج ۱ ، ص ۴۴ ، ح ۹۳ . [۵] همان ، ج ۲ ، ص ۱۲۴ ، ح ۱۹۵ . [۶] مستدرک الوسائل ، ج ۳ ، ص ۵۸۰ (الفائده الخامسه من الخاتمه) ، ترجمه‏ی جابر ؛ سفینه البحار ، ج ۱ ، ص ۱۴۱ . [۷] سفینه البحار ، ج ۱ ، ص ۱۴۱ – ۱۴۰ . [۸] عبدالله بن عماره بن قدح روایت کرده است که جابر تمامی مشاهد را جز جنگ بدر حاضر گردیده است (ر . ک : تهذیب الکمال ، ج ۴ ، ص ۴۴۸) ، ولی این مسئله مورد اختلاف است ، ابن اثیر تصریح می‏کند که برخی می‏گویند که وی در بدر نیز حاضر بوده است (ر . ک : اسد الغابه ، ج ۱ ، ص ۲۵۷) ، و برخی روایات درکتابهای فریقین بر این مطلب دلالت دارد ، از جمله شیخ طوسی به نقل از حضرت امام باقر علیه‏السلام درباره جابر نقل می‏کند که : «او بدری ، احدی ، شجری . . . بوده است» (ر . ک : سفینه البحار ، ج ۱ ، ص ۵۳۴) و بخاری نیز از جابر روایت کرده است که در روز بدر برای اصحاب آب می‏رسانده است (ر . ک : تاریخ البخاری ، ج ۲ ، ص ۲۰۷ ، ح ۲۲۰۸) ، و کلبی نیز تصریح به حضور وی در جنگ بدر دارد (ر . ک : اعیان الشیعه ، ج ۴ ، ص ۴۶) .
[۹] معجم رجال الحدیث ، ج ۴ ، ص ۳۳۰ ، ش ۲۰۲۶ ؛ المفید من معجم رجال الحدیث ، ص ۱۰۰ . [۱۰] تفصیل آن را در کتاب ما بعد شهاده الحسین علیه‏السلام اثر نگارنده مطالعه فرمایید . [۱۱] تهذیب الکمال ، ج ۴ ، ص ۴۴۳ . [۱۲] سیر اعلام النبلاء ، ج ۴ ، ص ۳۳۶ . [۱۳] کتاب الثقات ، ج ۳ ، ص ۵۱ ؛ المعجم الکبیر ، ج ۲ ، ص ۱۸۰ ، ح ۱۷۳۰ و ۱۷۳۱ ؛ مختصر تاریخ دمشق ، ج ۵ ، ص ۳۷۵ . [۱۴] اعیان الشیعه ، ج ۴ ، ص ۴۶ . [۱۵] سیر اعلام النبلاء ، ج ۴ ، ص ۳۳۷ . [۱۶] سیر اعلام النبلاء ، ج ۴ ، ص ۳۳۹ . [۱۷] اسد الغابه ، ج ۱ ، ص ۲۵۷ . [۱۸] تنقیح المقال ، ج ۱ ، ص ۱۹۹ . [۱۹] اعیان الشیعه ، ج ۴ ، ص ۴۶ . [۲۰] سیر اعلام النبلاء ، ج ۴ ، ص ۳۳۶ . [۲۱] اعیان الشیعه ، ج ۴ ، ص ۳۳۶
بررسی شخصیت عطیه بن سعد عوفی
ابوحسن ، عطیه بن سعد بن جناده‏ی عوفی ، از دانشمندان بنام اسلامی و از مفسران قرآن کریم ، شخصیتی است که توفیق همراهی جابر را در زیارت قبر أباعبدالله الحسین علیه‏السلام یافته است و می‏توان او را دومین زائر آن حضرت دانست . مرحوم محدث قمی می‏فرماید : «عطیه‏ی عوفی یکی از مردان علم و حدیث است که اعمش و دیگران از وی روایت نقل نموده‏اند و از او روایات زیادی در فضیلت امیرمؤمنان علیه‏السلام نقل شده است . » [۱] . برخی از فضایل این شخصیت بزرگ عبارت است از : -انتخاب نام وی توسط امیرمؤمنان علیه‏السلام ؛ هنگامی که وی ولادت یافت ، پدرش به آن حضرت گفت : پسری از من به دنیا آمده است ، نامی بر او بگذار . آن حضرت فرمود : هذا عطیه الله ؛ او داده‏ی خداوند است . از این روی او را «عطیه» نام نهادند . – توفیق زیارت قبر سیدالشهدا علیه‏السلام همراه جابر بن عبدالله انصاری . – پس از خروج ابن اشعث و فرار عطیه به فارس ، حجاج به محمد بن قاسم ثقفی نوشت که عطیه را فراخوان . اگر اوعلی بن ابی‏طالب را لعن کرد که هیچ ، وگرنه به او چهارصد ضربه شلاق بزن و موی سر و ریش او را بزن . عطیه پس از احضار ، از انجام این کار سر باز زد و ضربات شلاق و تحمل اهانت را در ولای مولای خود به جان خرید . – او دارای تفسیر قرآن در پنج جزء بود . این سخن از اوست : «من قرآن را سه بار با دید تفسیری و هفتاد بار با نگاه قرائتی بر ابن‏عباس عرضه داشتم . » [۲] . [۱] سفینه البحار ، ج ۲ ، ص ۲۰۵ (ماده‏ی عطا) . [۲] سفینه البحار ، ج ۲ ، ص ۲۰۵ ، (ماده‏ی عطا) .
نخستین زیارت
شیخ ابوجعفر محمد بن ابی‏القاسم محمد بن علی طبری به سندش از عطیه‏ی عوفی نقل می‏کند : همراه جابر بن عبدالله انصاری به قصد زیارت قبر حسین بن علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام بیرون آمدیم . هنگامی که به کربلا وارد شدیم ، جابر خود را به کنار فرات رساند و غسل کرد . لنگ به کمر بسته و حوله را بر دوش انداخت و خود را خوشبو ساخت . هر گامی که برمی‏داشت ذکر خدا می‏گفت ، تا آن‏گاه که نزدیک قبر رسید . به من گفت : دستانم را بر قبر او بگذار . چنان کردم . خود را بر قبر مطهر انداخت و بی‏هوش افتاد . قدری آب بر او پاشیدم . وقتی که به هوش آمد ، سه بار گفت : «یا حسین ! » ، سپس گفت : حبیب لا یجیب احبیبه ؛ آیا دوست پاسخ دوستش را نمی‏دهد ؟ آن‏گاه گفت : چگونه پاسخ دهی و حال آن‏که رگهای گردنت بر پشت و شانه‏ات آویخته و بین بدن و سرت جدایی افتاده است ، و پس از آن ، آن حضرت را با کلماتی که نشان از کمال ایمان وی دارد ، این گونه زیارت می‏کند : فأشهد أنک ابن‏خاتم النبیین ، و ابن‏سید المؤمنین ، و ابن‏حلیف التقوی ، و سلیل الهدی ، و خامس أصحاب الکساء ، و ابن‏سید النقباء ، و ابن‏فاطمه سیده النساء ، و ما لک لا تکون هکذا ، و قد غذتک کف سید المرسلین ، و ربیت فی حجر المتقین ، و رضعت من ثدی الایمان ، و فطمت بالاسلام ، فطبت حیا ، و طبت میتا ، غیر أن قلوب المؤمنین غیر طیبه لفراقک ، و لا شاکه فی الخیره لک ، فعلیک سلام الله و رضوانه ، و أشهد أنک مضیت علی ما مضی علیه أخوک یحیی بن زکریا ؛
شهادت می‏دهم که تو فرزند خاتم پیامبران و سید مؤمنان هستی . و تو هم پیمان پرهیزکاری و نتیجه‏ی هدایت و پنجمین اصحاب کسایی . و تو فرزند سید نقیبان و زاده‏ی فاطمه سیده‏ی بانوانی ، و چگونه چنان نباشی و حال آن‏که دستان سید مرسلان غذایت داد و در دامن پرهیزکاران پرورش یافتی و از سینه‏ی ایمان شیر خوردی و با اسلام از آن جدا گشتی . پس خوب زیستی و خوب به لقای الاهی رسیدی ، گر چه دلهای مؤمنان از فراق تو آرامش نمی‏گیرد ، و هیچ شک و تردیدی را در انتخاب صحیح تو و آنچه که در آن خیر و صلاح توست ، به خود راه نمی‏دهد . پس بر تو سلام و رضوان خدا باد . و گواهی می‏دهم که تو بر همان راهی قرار گرفتی که برادرت یحیی ، فرزند زکریا ، بر آن قدم نهاد . آن‏گاه نگاهش را به اطراف قبر مطهر دوخت و خطاب به شهیدان گلدشت کربلا گفت : سلام بر شما ای ارواحی که در اطراف حسین رحل افکندید . . . ! شهادت می‏دهم که شما نماز را به پا داشتید و زکات را پرداختید و امر به معروف نمودید و نهی از منکر کردید و با کافران به جنگ برخاستید و خدا را بندگی نمودید تا آن‏که به حد یقین رسیدید . قسم به آن کسی که محمد را به پیامبری برانگیخت ! که ما در آنچه که انجام دادید شریک هستیم . عطیه می‏گوید : به او گفتم : ای جابر ! چگونه ما با آنان شریکیم و حال آن‏که کاری نکردیم . نه در دشتی فرود آمدیم و نه بر کوهی بالا رفتیم و نه جنگیدیم و اینان بین سرها و بدنهاشان جدایی افتاد و فرزندانشان یتیم و زنانشان بی‏سرپرست شدند ! ؟ جابر گفت : ای عطیه ، از حبیب خودم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود : «هر کس که قومی را دوست بدارد ، با آنان محشور گردد و هر کس که کار قومی را دوست بدارد در عملشان شریک گردد . » قسم به کسی که محمد را به پیامبری برانگیخت که نیت من و یاران من ، با نیت و قصد حسین و یارانش یکی است . مرا به سمت خانه‏های کوفه ببر . . . [۱] . این خبر به خوبی وضعیت جابر را روشن می‏سازد . چرا که از یک طرف ژرفای شناخت و معرفت وی را نسبت به آل محمد صلی الله علیه و آله روشن و ادب زیارت او را آشکار ساخته ، و از سوی دیگر ، دشمنان امام حسین علیه‏السلام را ملحدان و بی‏دینان معرفی نموده است و به خوبی میزان تولی و تبری وی را آشکار ساخته است . سید بن طاووس چگونگی زیارت جابر را با تفصیلی دیگر به نقل از عطا [۲] این گونه آورده است : من در روز بیستم ماه صفر با جابر بن عبدالله همراه بودم . هنگامی که به غاضریه رسیدیم ، در نهر آب غسل کرد و پیراهن پاکی که همراه داشت به تن کرد . پس به من گفت : آیا چیزی از مواد خوشبو کننده همراه داری ؟ گفتم : سعد [۳] دارم ، مقداری از آن را بر سر و تن خود قرار داد و با پای برهنه به راه افتاد و در برابر سر مبارک حسین علیه‏السلام ایستاد و سه بار تکبیر گفت و بی‏هوش روی قبر افتاد . هنگامی که به هوش آمد ، شنیدم که چنین می‏گفت : السلام علیکم یا آل الله السلام علیکم یا صفوه الله ، السلام علیکم یاخیره الله من خلقه ، السلام علیکم یا سادهالسادات ، السلام علیکم یا لیوث الغابات ، السلام علیکم یا سفینه النجاه ، السلام علیک یا أباعبدالله و رحمه الله و برکاته ، السلام علیک یا وارث علم الأنبیاء ، السلام علیک یا وارث آدم صفوه الله ، السلام علیک یا وارث نوح نبی الله ، السلام علیک یا وارث ابراهیم خلیل الله ، السلام علیک یا وارث اسماعیل ذبیح الله ، السلام علیک یا وارث موسی کلیم الله ، السلام علیک یا وارث عیسی روح الله ، السلام علیک یا ابن‏محمد المصطفی ، السلام علیک یا ابن‏علی المرتضی ، السلام علیک یا ابن‏فاطمه الزهراء ، السلام علیک یا شهید بن الشهید ، السلام علیک یا قتیل بن القتیل ، السلام علیک یا ولی الله و ابن‏ولیه ، السلام علیک یا حجه الله و ابن‏حجته علی خلقه ، أشهد أنک قد أقمت الصلاه ، و آتیت الزکاه ، و أمرت بالمعروف ، و نهیت عن المنکر ، و بررت والدیک ، و جاهدت عدوک ، أشهد أنک تسمع الکلام ، و ترد الجواب ، و أنک حبیب الله و خلیله و نجیبه و صفیه و ابن‏صفیه ، زرتک مشتاقا ، فکن لی شفیعا الی الله ، یا سیدی ، أستشفع الی الله بجدک سید النبیین ، و بأبیک سید الوصیین ، و بأمک سیده نساء العالمین ، لعن الله قاتلیک و ظالمیک و شانئیک و مبغضیک من الأولین و الآخرین ؛
سلام بر شما ای آل الله . سلام بر شما ای برگزیدگان خدا . سلام بر شما ای کسانی که خداوند ایشان را از میان خلق خود برگزید . سلام بر شما ای سروران سرورها . سلام بر شما ای شیران جنگلها . سلام بر شما ای کشتی نجات . سلام بر تو ای اباعبدالله . و رحمت و برکت خداوندی بر تو باد ! سلام بر تو ای وارث علم پیامبران . سلام بر تو ای وارث آدم ، برگزیده‏ی خدا . سلام برتو ای وارث نوح ، پیامبر خدا . سلام بر تو ای وارث ابراهیم ، خلیل الله . سلام بر تو ای وارث اسماعیل ذبیح الله . سلام بر تو ای وارث موسی ، کلیم الله . سلام بر تو ای وارث عیسی ، روح الله . سلام بر تو ای فرزند محمد مصطفی . سلام بر تو ای فرزند علی مرتضی . سلام بر تو ای فرزند فاطمه‏ی زهرا . سلام بر تو ای شهید فرزندشهید . سلام بر توای کشته‏ی فرزند کشته . سلام بر تو ای ولی خدا و فرزند حجت او بر خلقش . گواهی می‏دهم که تو نماز را به پا داشتی و زکات را پرداختی و امر به معروف و نهی از منکر نمودی و به پدر و مادرت نیکی روا داشتی و تو با دشمنت به جهاد برخاستی . شهادت می‏دهم که تو سخن من را می‏شنوی و پاسخ من را می‏دهی و تو حبیب و دوست و نجیب و برگزیده‏ی خداوند و فرزند برگزیده‏ی او هستی . با حالت اشتیاق به زیارت تو شتافتم ، پس به درگاه خداوند شفیع من باش . آقای من ! من به واسطه‏ی جد ، تو سید پیامبران و پدر تو سید وصیان و مادر تو سرور زنان جهانیان ، شفاعت را خواهانم . خداوند لعنت کند کشندگان و ستمکاران و بدگویان و دشمنان تو را ، از اول ایشان تا آخرشان . آن‏گاه خود را بر روی قبر انداخت و دو گونه‏ی خود را بر آن نهاد و سپس چهار رکعت نماز خواند و به سمت قبر علی اکبر علیه‏السلام آمد و گفت : السلام علیک یا مولای و ابن‏مولای ، لعن الله قاتلک ، لعن الله ظالمک ، أتقرب الی الله بمحبتکم ، و أبرأ الی الله من عدوکم ؛ سلام بر تو ای مولا و فرزند مولایم ! خدا لعنت کند کشنده‏ی تو را ! خدا لعنت کند ستم کننده‏ی به تو را ! با دوستی به شما به خداوند نزدیک می‏شوم و از دشمنانتان نزد خداوند بیزاری می‏جویم . سپس قبر را بوسید و دو رکعت نماز خواند و رو به شهیدان نمود و گفت : السلام علی الأرواح المنیخه بقبر أبی‏عبدالله ، السلام علیکم یا شیعه الله و شیعه رسوله و شیعه أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین ، السلام علیکم یا طاهرون ، السلام علیکم یا مهدیون ، السلام علیکم یا أبرار ، السلام علیکم و علی ملائکه الله الحافین بقبورکم ، جمعنی الله و ایاکم فی مستقر رحمته تحت عرشه ؛ سلام بر ارواحی که گرداگرد قبر اباعبدالله رحل افکنده‏اند . سلام بر شما ای شیعیان خدا و پیروان فرستاده‏ی او و تابعان امیرمؤمنان و حسن و حسین . سلام بر شما ای پاکان . سلام بر شما ای هدایت گران . سلام بر شما ای نیکان . سلام بر شما و بر فرشتگان خداوندی که بر گرد قبرهایتان می‏گردند . خداوند من و شما را در جایگاه رحمت و در زیر عرش خود به هم رساند . پس از آن به سمت قبر عباس فرزند امیرمؤمنان علیهماالسلام آمد و در حال ایستاده گفت : السلام علیک یا أباالقاسم ، السلام علیک یا عباس بن علی ، السلام علیک یا ابن‏أمیرالمؤمنین ، أشهد لقد بالغت فی النصیحه ، و أدیت الأمانه ، و جاهدت عدوک و عدو أخیک ، فصلوات الله علی روحک الطیبه ، و جزاک الله من أخ خیرا ؛ سلام بر تو ای ابوقاسم . سلام بر تو ای عباس بن علی . سلام بر تو ای فرزند امیرمؤمنان . شهادت می‏دهم که تو نهایت کوشش را در نصیحت به کار بستی و حق امانت را به جا آوردی و بادشمن خود و برادرت به جهاد برخاستی . پس درود خداوندی بر روح پاک تو باد . و خداوند در برابر خدمتی که به برادرت نمودی ، پاداش خیرت دهد . آن‏گاه دو رکعت نماز خواند و دعا کرد و برگشت [۴] . در هر صورت ، جابر همراه عطیه به شرف زیارت نایل آمد ؛ گر چه روشن نیست که چگونه عطیه به جابر پیوسته و هم سفر گردیده است و دو احتمال در این‏جا وجود دارد : ۱ . عطیه در آن سال به حج مشرف شده باشد و همراه جابر ، از حجاز به سمت کربلا آمده باشد . ۲ . جابر خود به کوفه آمده و از آن‏جا همراه وی به کربلا مشرف شده باشد . زمان زیارت نیز بر روایت ابن‏طاووس ، روز بیستم صفر بوده است . ملاقات ایشان با امام زین العابدین علیه‏السلام و همراهانشان را در هیچ‏یک از دو روایت طبری و ابن‏طاووس نمی‏یابیم و این نکته را در بحثهای آینده باید در نظر داشت . [۱] بشاره المصطفی ، ص ۷۴ ، و همین مضمون با اندکی تفاوت در مقتل خوارزمی ، ج ۲ ، ص ۱۹۰ دیده می‏شود . [۲] ظاهرا مقصود از عطا همان عطیه است ، همان طوری که محدث نوری نیز این احتمال را داده است ، ر . ک : لؤلؤ و مرجان ، ص ۱۴۹ . [۳] سعد ماده‏ی گیاهی خوشبو کننده است . ابن‏منظور می‏نویسد : السعد بالضم : من الطیب ، و السعادی مثله . . . قال الأزهری : السعد : نبت له أصل تحت الأرض أسود طیب . (ر . ک : لسان العرب ج ۳ ، ص ۳۱۶) . [۴] مصباح الزائر ، ص ۲۸۶ ؛ بحارالأنوار ، ج ۱۰۱ ، ص ۳۲۹ .
آیا اهل ‏بیت به کربلا آمدند ؟
مسئله‏ی ورود اسیران اهل‏بیت به کربلا ، امری است غیر قابل انکار . چرا که افزون بر امکان آن ، اصل واقعه در بسیاری از کتب تاریخی آمده است . ابن‏نما (م ۶۴۵) آورده است : و لما مر عیال الحسین علیه‏السلام بکربلاء وجدوا جابر بن عبدالله الأنصاری ، رحمه الله علیه و جماعه من بنی هاشم قدموا لزیارته فی وقت واحد ، فتلاقوا بالحزن و الاکتئاب و النوح علی هذا المصاب المقرح لأکباد الأحباب ؛ و هنگامی که اهل‏بیت حسین علیه‏السلام به کربلا رسیدند ، جابر بن عبدالله انصاری و گروهی از بنی‏هاشم را یافتند که برای زیارت آن حضرت آمده و هم زمان به هم رسیده بودند . آنان با حزن و اندوه و ناله بر این مصیبت دلسوز گرد هم آمدند و به سوگواری پرداختند . [۱] . سید ابن‏طاووس (م ۶۶۴) می‏گوید : فوصلوا الی موضع المصرع ، فوجدوا جابر بن عبدالله الأنصاری رحمه الله و جماعه من بنی‏هاشم و رجالا من آل الرسول صلی الله علیه و آله قد وردوا لزیاره قبر الحسین علیه‏السلام ، فوافوا فی وقت واحد ، و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم ؛ پس به جایگاه شهادت رسیدند و جابر بن عبدالله انصاری و گروهی از بنی‏هاشم و مردانی از آل پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدند که برای زیارت قبر حسین علیه‏السلام ، هم زمان گرد هم آمده بودند و گریه و اندوه سر داده و به سینه‏ی خود می‏زدند . [۲] . از این بالاتر روایتی است که مرحوم شیخ صدوق به سند خود ، از فاطمه‏ی بنت‏علی علیهاالسلام درباره‏ی جریان اسیران اهل‏بیت در شام نقل می‏فرماید ، تا آن‏جا که فرمود : الی أن خرج علی بن الحسین علیه‏السلام بالنسوه و رد رأس الحسین علیه‏السلام الی کربلاء ؛ تا آن‏گاه که حضرت علی بن حسین علیه‏السلام همراه زنان از شام خارج شد و سر حسین علیه‏السلام را به کربلا بازگرداند [۳] . مرحوم آیت الله حاج میرزا محمد اشراقی (ارباب) می‏فرماید : به حسب عادت ، بعید می‏نماید که آن قافله‏ی دل شکسته که با اکراه و اضطرار از کربلا کوچ کردند و از گریه و سوگواری ممنوع شدند و اجساد شریفه‏ی شهدای خود را مقابل آفتاب دیدند ، بدون آگاهی بر حال مقابر مقدسه و اطلاع بر حال ، به مدینه رجوع کنند و به زیارت آن تربت مقدسه فائز نشده برگردند [۴] . در این‏جا این پرسش به ذهن می‏رسد که چرا برخی از علما به این مسئله تصریح نکرده‏اند ؟ در پاسخ می‏گوییم : اولا ، بسیاری از دانشمندان این مطلب را ذکر کرده‏اند ، که در صفحات آینده بیان خواهیم کرد . ثانیا ، عدم ذکر برخی از مورخان و بزرگان به معنای عدم حصول این واقعه‏ی تاریخی نیست ، و نمی‏توان به صرف عدم ذکر ، این مسئله را انکار نمود . [۵] . بزرگانی که تنها به حرکت اهل‏بیت از شام به سمت مدینه اشاره نموده‏اند و سخنی از کربلا به میان نیاورده‏اند ، عبارتند از : – شیخ مفید ، ایشان می‏نویسد : و فی العشرین منه (الصفر) کان رجوع حرم سیدنا و مولانا أبی عبدالله علیه‏السلام من الشام الی مدینه الرسول صلی الله علیه و آله ؛ بیستم ماه صفر روز بازگشت اهل‏بیت سید و مولای ما اباعبدالله الحسین علیه‏السلام از شام به سمت مدینه بود [۶] . – شیخ طوسی ؛ ایشان چنین نگاشته است : و فی الیوم العشرین منه (صفر) کان رجوع حرم سیدنا أبی‏عبدالله الحسین بن علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام من الشام الی مدینه الرسول صلی الله علیه و آله ؛ در روز بیستم ازماه صفر اهل‏بیت سید ما اباعبدالله حسین بن علی بن ابی‏طالب علیهماالسلام از شام به سوی مدینه‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشتند [۷] . – شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن مطهر حلی ؛ ایشان چنین آورده است : و فی الیوم العشرین من صفر سنه احدی و ستین أو اثنین و ستین علی اختلاف الروایه به فی قتل مولانا الحسین علیه‏السلام ، کان رجوع حرم مولانا أبی‏عبدالله الحسین علیه‏السلام من الشام الی مدینه الرسول صلی الله علیه و آله ؛ در روز بیستم ماه صفر سال ۶۱ و یا ۶۲ [۸] ، بنابر اختلاف در روایت ، بازگشت اهل‏بیت مولای ما حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام از شام به سمت مدینه صورت گرفت [۹] . – شیخ کفعمی ؛ ایشان در کتاب المصباح می‏نویسد : و فی العشرین منه (الصفر) کان رجوع حرم الحسین بن علی علیه‏السلام الی المدینه ؛ در بیستم از ماه صفر اهل‏بیت حسین بن علی علیه‏السلام به سمت مدینه بازگشتند [۱۰] . و در جای دیگر کتاب آورده است : و فی هذا الیوم (العشرین من صفر) کان رجوع حرم الحسین علیه‏السلام من الشام الی المدینه ؛ و در این روز (بیستم صفر) اهل‏بیت حسین علیه‏السلام از شام به مدینه بازگشتند . [۱۱] . به نظر می‏رسد این بزرگان تنها در مقام مشخص ساختن روز خروج اهل‏بیت از شام به قصد مدینه بوده‏اند و در این‏جا به مسئله‏ی رفتن آنان به کربلا نظر نداشته‏اند ؛ چه آن‏که مسئله‏ی رفتن به کربلا بعدا مطرح گردید . گرچه باید ریشه‏ی آن را درخواست امام زین‏العابدین علیه‏السلام از یزید برای بازگرداندن سر مطهر یافت . بنابر مطالب پیش گفته می‏توان این‏گونه نتیجه گرفت :
یک . این بزرگان را نمی‏توان از مخالفان مسئله شمرد ؛ دو . بر طبق نقل آنان ، بیستم صفر ، زمان خروج ایشان از شام به قصد مدینه است و این قصد ، منافاتی با رفتن به کربلا ندارد ؛ چون مرور از کربلا با قصد رفتن به مدینه که وطن اصلی ایشان است ، قابل جمع است . سه . این که برخی ، چون سید ابن‏طاووس ، از ظاهر عبارت شیخ طوسی چنین برداشت کرده‏اند که مقصود ایشان این است که اهل‏بیت در بیستم صفر ، به مدینه رسیده‏اند ؛ خلاف ظاهر ، و یا لااقل مجمل است . ظاهر عبارت این است که در این روز از شام خارج شدند ، نه آن‏که به مدینه رسیدند ؛ چون کلمه‏ی «رجوع» غیر از کلمه‏ی «وصول» است و با این بیان ، دیگر مجالی برای استبعاد سید ابن‏طاووس باقی نمی‏ماند . [۱] مثیر الأحزان ، ص ۱۰۷ . [۲] اللهوف ، ص ۲۲۵ ؛ تسلیه المجالس ، ج ۲ ، ص ۴۵۸ . [۳] شیخ صدوق ، الأمالی ، ص ۲۳۲ ، ح ۲۴۳ ؛ روضه الواعظین ، ص ۱۹۲ ، بحارالأنوار ، ج ۴۵ ، ص ۱۴۰ ؛ العوالم ، ج ۱۷ ، ص ۴۴۰ . [۴] الأربعین الحسینیه ، ص ۲۰۷ . [۵] و به عبارتی دیگر عدم تصریح اعم از تصریح به عدم است . [۶] مسار الشیعه ، ص ۴۶ . [۷] مصباح المتهجد ، ص ۷۳۰ ؛ بحارالأنوار ، ج ۱۰۱ ، ص ۳۳۴ . [۸] این تردید جا ندارد ، سال شهادت حضرت اباعبدالله حسین علیه‏السلام ، بنابر قول مشهور و بلکه متواتر سال شصت و یک هجری قمری بوده است . [۹] العدد القویه ، ص ۲۱۹ . [۱۰] مصباح کفعمی ، ص ۵۱۰ . [۱۱] همان ، ص ۴۸۹
کدامین اربعین
چهل روز پس از شهادت
تعیین روز اربعین و سالی که اسیران اهل‏بیت در آن روز وارد کربلا شدند ، از مباحث مهم تاریخی در نهضت حسینی است ، که از دیرباز ذهن و اندیشه‏ی دانشمندان را مشغول ساخته و موجب طرح نظریات و احتمالات گوناگونی گردیده و عده‏ای را به نفی و اثبات آن وادار نموده است . جا دارد که در آغاز مطالبی را به عنوان پیش درآمد مطرح ساخته و آن‏گاه وارد اصل مسئله گردیم .
اقوال در زمان بازگشت اهل‏ بیت به کربلا
در رابطه‏ی با زمان بازگشت اهل‏بیت علیهم‏السلام به کربلا ، سه نظر وجود دارد : یک . آنان در اربعین اول ، یعنی در بیستم صفر سال ۶۱ هجری به کربلا آمدند . دو . ایشان در اربعین دوم ، یعنی در بیستم صفر سال ۶۲ هجری آمدند . سه . آنان در زمانی غیر از این دوتاریخ ، به کربلا مشرف شدند . حق در بحث این است که مسئله دائر مدار قول اول و سوم است . گر چه برخی از تاریخ نویسان [۱] قول دوم را ذکر کرده‏اند ، ولی نمی‏توان به آن اعتماد نمود ، چون خالی از استدلال و شواهد تاریخی است و تنها براساس ظن و گمانه زنی است . بنابراین ، مسئله را در دو محور اربعین اول و غیر آن قرار می‏دهیم ، و به ذکر دلایل هر دو نظریه و نقد آن می‏پردازیم . [۱] گویا احتمال آن را مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ داده است و مرحوم آیت الله طبسی نجفی در مقتل الامام الحسین ، ص ۲۸۵ (مخطوط) آن را نقل نموده است .
موافقان اربعین اول
عده‏ای از بزرگان ، نظر به بازگشت اهل‏بیت علیهم‏السلام علیهم‏السلام در اربعین اول داده‏اند ، و یا دست کم از ظاهر کلام ایشان این معنا استفاده می‏شود : یک . ابوریحان بیرونی (م ۴۴۰) ؛ ایشان در کتاب الآثار الباقیه می‏نویسد : شهر صفر ؛ فی الیوم الأول : أدخل رأس الحسین علیه‏السلام مدینه دمشق ، فوضعه یزید لعنه الله بین یدیه ، و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول : لست من خندف ان لم أنتقم *** من بنی أحمد ما کان فعل‏
لیت أشیاخی ببدر شهدوا *** جزع الخزرج من وقع الأسل‏
فأهلوا و استهلوا فرحا *** ثم قالوا یا یزید لا تشل‏
قد قتلنا القرم من أشیاخهم *** و عدلناه ببدر فاعتدل‏
و فی العشرین رد رأس الحسین الی مجثمه [۱] حتی دفن مع جثته ، وفیه زیاره الأربعین ، و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام [۲] ؛ در روز اول ماه صفر ، سر حسین علیه‏السلام را وارد دمشق نمودند ، و یزید – که لعنت خدا بر وی باد – آن را در مقابل خود نهاد . . . و در روز بیستم آن ، سر حسین علیه‏السلام را به بدنش ملحق کردند و در همان جا دفن نمودند و زیارت اربعین درباره‏ی این روز است . و بدین سبب این زیارت را «اربعین» گویند که چهل تن از اهل‏بیت او پس از مراجعت از شام قبرش را زیارت کردند ! [۳] . دو . قرطبی (م ۶۷۱) در تذکره می‏نویسد : و الامامیه تقول ان الرأس أعید الی الجثه بکربلاء بعد أربعین یوما من القتل ، و هو یوم معروف عندهم یسمون الزیاره فیه زیاره الأربعین ؛ امامیه می‏گویند : سر مقدس ایشان پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و از آن به زیارت یاد می‏کنند و مقصود زیارت «اربعین» است [۴] . سه . زکریا بن محمد بن محمود قزوینی (م ۶۸۲) ؛ ایشان در کتاب عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات می‏نویسد : الیوم الأول منه : عید بنی أمیه ، أدخلت فیه رأس الحسین علیه‏السلام بدمشق ، و العشرون منه ردت رأس الحسین الی جثته ؛ اول ماه صفر عید بنی‏امیه است ؛ چون در آن روز سر حسین علیه‏السلام را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه ، سر ایشان را به بدن بازگردانده شد [۵] . چهار . شیخ بهایی (م ۱۰۳۰) ؛ ایشان در کتاب توضیح المقاصد چنین آورده است : التاسع عشر (من الصفر) ؛ فیه زیاره الأربعین لأبی عبدالله الحسین علیه‏السلام – وفی هذا الیوم و هو یوم الأربعین من شهادته علیه‏السلام کان قدوم جابر الأنصاری رضی الله عنه لزیارته علیه‏السلام ، و اتفق فی ذلک الیوم ورود حرمه علیه‏السلام من الشام الی کربلاء ، قاصدین المدینه علی ساکنه السلام و التحیه ؛ روز نوزدهم ماه صفر ، زیارت اربعین حضرت امام حسین علیه‏السلام است . . . و در این روز که روز اربعین است ، روز ورود جابر بن عبدالله انصاری است ، که به زیارت قبر آن حضرت شتافت و آن روز با روز ورود اهل‏بیت امام حسین علیه‏السلام از شام به کربلا یکی گردید ؛ در حالی که ایشان قصد عزیمت به مدینه را داشتند . [۶] . پنج . مناوی (م ۱۰۳۱) در ضمن ذکر اقوال گوناگون درباره‏ی محل دفن سر مطهر امام حسین علیه‏السلام می‏گوید : و الامامیه یقولون الرأس أعید الی الجثه و دفن بکربلاء بعد أربعین یوما من القتل ؛ امامیه می‏گویند : پس از چهل روز از شهادت ، سر به بدن بازگردانده شد و درکربلا دفن گردید . [۷] . شش . علامه‏ی مجلسی (م ۱۱۱۰) در رابطه‏ی با علت استحباب زیارت سیدالشهداء علیه‏السلام در روز اربعین می‏فرماید : و المشهور بین الأصحاب أن العله فی ذلک رجوع حرم الحسین صلوات الله علیه فی مثل ذلک الیوم الی کربلاء عند رجوعهم من الشام و الحاق علی بن الحسین صلوات الله علیه الرؤس بالأجساد ؛ مشهور بین اصحاب این است که علت آن ، بازگشت اهل‏بیت حسین علیه‏السلام در چنین روزی به کربلا است ، هنگامی که از شام باز می‏گشتند . و علی بن حسین علیه‏السلام سرهای مقدس را به اجساد ایشان ملحق ساخت . [۸] . – برخی از ظاهر این عبارت چنین برداشت کرده‏اند که ایشان شهرت بین اصحاب را درباره‏ی بازگشت اهل‏بیت در روز اربعین بازگو نموده‏اند . ممکن است گفته شود که متعلق شهرت ، استحباب زیارت حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام در روز اربعین است ، نه بازگشت اهل‏بیت در روز اربعین به کربلا ! هفت . شبراوی می‏نویسد : و قیل أعید الی الجثه بکربلاء بعد أربعین یوما من مقتله ؛ گفته شده است که سر به بدن آن حضرت بعد از چهل روز پس از شهادت ، به بدن بازگردانده شد [۹] . هشت . شبلنجی (م ۱۳۲۲ [۱۰] ) نیز می‏گوید : و ذهبت الامامیه الی أنه أعید الی الجثه و دفن بکربلاء بعد أربعین یوما من المقتل ؛ نظر امامیه این است که سر آن حضرت به بدن ایشان ملحق گردید ، و چهل روز پس از شهادت آن حضرت در کربلا به خاک سپرده شد . [۱۱] . نه . آیت الله میرزا محمد اشراقی (ارباب) (م ۱۳۴۱ ق) پس از ذکر روایت بشاره المصطفی درباره‏ی زیارت جابر می‏نویسد : در این خبر معتبر ، مذکور نیست که زیارت جابر در روز اربعین بوده یا روز دیگر و نیز ذکر نشده که زیارت جابر در سال اول شهادت بود یا بعد ؛ لیکن مذکور در سایر کتب شیعه ، تحقق هر دو امر است . در هر حال ورود اهل‏بیت را به کربلا در روز اربعین بسیاری ذکر کرده‏اند ، از عامه و خاصه ؛ مانند ابن‏نما و ابن‏طاووس و ابومخنف و صاحب کتاب نورالعین ، و از عبارت امالی صدوق نیز ظاهر شود که گوید : خرج علی بن الحسین علیه‏السلام
بالنسوه و رد الرأس الی کربلاء . . . و در سیره و تاریخ محفوظ است . که بعد از سال شهادت ، اهل‏بیت مسافرتی به عراق ننموده‏اند . ایشان پس از ذکر خلاصه‏ی نظر محدث نوری می‏فرماید : و حاصل او زیاده بر استبعاد چیزی نیست و امور منقوله را نتوان به استغراب تکذیب کرد ، اگر چه سید بن طاووس با آن‏که خود او در کتاب لهوف ورود اهل‏بیت [۱۲] را در اربعین ذکر کرده ، در کتاب اقبال استبعاد نموده و هرگاه کسی تأمل و تتبع در وضع مسافرت اعراب و خصوصا در ازمنه‏ی سابقه نموده باشد ، می‏داند که این گونه طی مسافت ایشان خلاف عادت نیست ، خصوصا هر گاه قافله‏ای شتاب داشته باشد و از این قبیل سرعت سیر (در) مسافرت بسی معهود است . . . در هر حال وجهی برای تکذیب ورود اهل‏بیت به کربلا نیست . [۱۳] . ده . آیت الله شهید قاضی طباطبایی ؛ ایشان رنج فراوانی در اثبات این مسئله تحمل نمود و کتابی بزرگ در این‏باره گردآوری نمود ، که خلاصه‏ی ادله‏ی او را به هنگام طرح ادله‏ی محدث نوری خواهیم آورد . – گفتنی است که گر چه برخی از نقلهای فوق ، تنها بازگرداندن سر مقدس به بدن طاهر آن حضرت در روز اربعین را ذکر کرده است ، ولی از آن جا که مسئله‏ی الحاق سر به بدن ، از مسئله‏ی بازگشت اهل‏بیت به کربلا جدا نیست ، و بنابر قول مشهور این کار توسط امام زین‏العابدین علیه‏السلام صورت پذیرفت ، از این رو سخن قرطبی و پس از آن قزوینی ، مناوی ، شبراوی و شبلنجی را آوردیم . [۱] جثته (خ ل) . [۲] الآثار الباقیه ، ص ۴۲۲ . [۳] الآثار الباقیه ، فصل ۲۰ ، ص ۵۲۸ (ترجمه‏ی اکبر دانا سرشت) . [۴] التذکره ، ج ۲ ، ص ۶۶۸ . [۵] عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، ص ۴۵ . [۶] توضیح المقاصد ، ص ۶ . همان گونه که گذشت ، فرمایش ایشان که روز نوزدهم را روز اربعین دانسته‏اند ، مبنی برمحاسبه‏ی روز عاشورا در ضمن عدد اربعین است ، وظاهر آن است که محاسبه از روز بعد است ، و هیچ کس جز ایشان این روز را به عنوان روز اربعین معرفی نکرده است . [۷] فیض القدیر ، ج ۱ ، ص ۲۰۵ . [۸] بحارالأنوار ، ج ۱۰۱ ، ص ۳۳۴ . [۹] الاتحاف بحب الأشراف ، ص ۷۰ . [۱۰] معجم المؤلفین ، ج ۱۳ ، ص ۵۳ . [۱۱] نور الأبصار ، ص ۱۲۱ . [۱۲] مرحوم سید در لهوف تنها ورود اهل‏بیت را به کربلا و ملاقات با جابر را نقل نموده‏اند ، و زمان را معین نساخته‏اند . [۱۳] الأربعین الحسینیه ، ص ۲۰۷ – ۲۰۵ .
مخالفان اربعین اول
عده‏ای از دانشمندان نتوانسته‏اند بازگشت اهل‏بیت علیهم‏السلام را در اربعین اول بپذیرند و آن را بعید و یا محال دانسته‏اند ، که سخنان برخی از ایشان را می‏آوریم : یک . سید بن طاووس ؛ ظاهرا ایشان نخستین کسی است که به این مطلب خدشه وارد می‏سازد ، و با برداشتی که خود از کلام شیخ طوسی دارد ، بازگشت اهل‏بیت را در این تاریخ بعید دانسته است . او می‏نویسد : و وجدت فی المصباح أن حرم الحسین علیه‏السلام و صلوا المدینه مع مولانا علی بن الحسین علیه‏السلام یوم العشرین من صفر ، و فی غیر المصباح أنهم وصلوا کربلاء أیضا فی عودهم من الشام یوم العشرین من صفر ، و کلاهما مستبعد ، لأن عبیدالله بن زیاد لعنه الله کتب الی یزید یعرفه ما جری و یستأذنه فی حملهم ، و لم یحملهم حتی عاد الجواب الیه ، و هذا یحتاج الی نحو عشرین یوما أو أکثر منها ، و لأنه لما حملهم الی الشام روی أنهم أقاموا فیها شهرا فی موضع لا یکنهم من حر و لا برد ، و صوره الحال یقتضی أنهم تأخروا أکثر من أربعین یوما من یوم قتل علیه‏السلام الی أن وصلوا العراق أو المدینه ، و أما جوازهم فی عودهم علی کربلاء ، فیمکن ذلک ، و لکنه ما یکون وصولهم الیها یوم العشرین من صفر ، لأنهم اجتمعوا علی ما روی جابر بن عبدالله الأنصاری ، فان کان جابر وصل زائرا من الحجاز فیحتاج وصول الخبر الیه و مجیئه أکثر من أربعین یوما ، و علی أن یکون جابر وصل من غیر الحجاز من الکوفه أو غیرها ؛ در مصباح دیدم که اهل‏بیت حسین علیه‏السلام همراه علی بن حسین علیه‏السلام در روز بیستم صفر ، به مدینه رسیدند و در غیر مصباح یافتم که آنان به هنگام بازگشت از شام ، در همان روز به کربلا رسیدند و هر دوی آن بعید است ؛ برای آن‏که عبیدالله بن زیاد – لعنه الله – نامه‏ای برای یزید نوشت که در آن ماجرا را نوشته و برای فرستادن اسیران به شام کسب اجازه نمود و او تا هنگامی که پاسخ را دریافت نکرد ، اقدام به ارسال ایشان ننمود و این کار به بیست روز یا بیشتر نیازمند است . همچنین روایت شده است هنگامی که اهل بیت را به شام بردند ، آنان یک ماه در جایی بودند که ایشان را از گرما و سرما بازنمی‏داشت و صورت قضیه این است که آنان پس از اربعین به عراق و یا مدینه رسیدند . اما عبور ایشان از کربلا هنگام بازگشت امکان پذیر است ، ولی در روز بیستم صفر نبوده است ؛ چرا که آنها – طبق روایت – با جابر بن عبدالله انصاری ملاقات کردند و اگر جابر به عنوان زیارت از حجاز آمده باشد ، رسیدن خبر به او و آمدن وی به کربلا ، بیش از چهل روز نیازمند است . [۱] . – گفتنی است که آنچه ایشان از کلام شیخ طوسی در مصباح المجتهد نقل کرده است ، با عبارتی که ما از این کتاب آوردیم نمی‏سازد . آنچه در مصباح شیخ است این است : و فی الیوم العشرین منه کان رجوع حرم سیدنا أبی عبدالله الحسین بن علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام من الشام الی مدینه الرسول صلی الله علیه و آله ؛ [۲] . «رجوع» و بازگشت از شام به مدینه غیر از «وصول» و رسیدن به مدینه است . در کلام شیخ طوسی کلمه‏ی وصول وجود ندارد ، بنابراین ، این را باید برداشت سید بن طاووس از کلام شیخ دانست ، که ما با برداشت ایشان موافق نیستیم و با این بیان ، این‏که ایشان دو امر بازگشت به مدینه و یا به کربلا در تاریخ بیستم صفر سال ۶۱ را بعید دانسته است ، امر اول موضوعا منتفی است ؛ ولی در هر حال ، ایشان با توجه به قراین و مستندات تاریخی که ذکر می‏کند ، بازگشت اهل بیت را در اربعین اول و حتی زیارت جابر بن عبدالله انصاری را در این تاریخ نمی‏پذیرد و این شواهد را دلیل قول خود می‏داند : الف . عبیدالله بن زیاد ، از کوفه نامه برای یزید فرستاد و کسب تکلیف کرد ، رفت و برگشت نامه ، حدود بیست روز و یا بیشتر لازم دارد . ب . روایت شده است که اهل‏بیت حدود یک ماه در شام در جای بسیار نامناسبی که ایشان را از گرمای روز و از سرمای شب محافظت نمی‏نمود اقامت داشتند . ج . جابر بن عبدالله نیز نمی‏تواند در بیستم صفر خود را به کربلا برساند ، چون رسیدن خبر به حجاز و حرکت او از حجاز به سمت کربلا به بیش از چهل روز نیاز دارد . ایشان در پایان ، امکان عبور از کربلا و ملاقات با جابر را در غیر اربعین اول می‏پذیرد . – فرمایش اخیر ایشان مبنی بر این‏که : «چنانچه جابر در حجاز از شهادت آن حضرت آگاه شده و آن‏گاه رهسپار کربلا شده باشد ، به بیش از چهل روز وقت نیاز خواهد بود» ، تمام نیست ؛ چون مدینه در شهادت امام حسین علیه‏السلام سه بار به ضجه افتاد : ۱ . در روز عاشورا ، ام‏سلمه خواب عجیبی دید . وی پیامبر صلی الله علیه و آله را غبار آلود دید . از او علت را پرسید . خبر داد که من هم اکنون به شهادت رسیدن حسین را دیدم . [۳] همچنین آن حضرت به ام سلمه شیشه‏ای پر از خاک داده بود و فرموده بود که هر گاه این خاک رنگ خون به خود گرفت ، بدان که حسینم به شهادت رسیده است . ام سلمه پس از آن خواب ، سراغ آن خاک رفت و آن را چنان یافت که پیامبر صلی الله علیه و آله پیش‏بینی فرموده بود . آن‏گاه چنان ضجه و فغان وناله سر داد که هجوم زن و مرد اهل مدینه را در پی داشت ، که از جمله‏ی آنان ابن‏عباس بود . [۴] ماجرای قاروره در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده است ؛ [۵] بنابراین ، هیچ بعدی ندارد که جابر در مدینه بوده و با آن معرفتی که دارا بود ، پس آگاهی یافتن از عمق فاجعه‏ی کربلا ، به‏دان سو رهسپار گردد . ۲ . پس از فاجعه‏ی کربلا ، از سوی عاملان حکومت ، خبر رسمی به والی مدینه و مردم اعلام شد ، بنابراین فرض ، با توجه به وجود پیک ، چنانچه تا حوالی آخر محرم و ابتدای صفر این خبر به مدینه رسیده باشد ، باز حرکت جابر از مدینه و رسیدن او به کربلا در بیستم صفر توجیه پذیر خواهد بود . ۳ . به هنگام رسیدن اهل‏بیت به مدینه [۶] . دو . علامه‏ی مجلسی ؛ ایشان پس از ذکر قول مشهور بین اصحاب درباره‏ی بازگشت به کربلا در اربعین اول و قول دیگر مبنی بر مراجعت ایشان در این تاریخ به مدینه ، هر دو را نمی‏پذیرد و می‏گوید : اعلم أنه لیس فی الأخبار ما العله فی استحباب زیارته صلوات الله علیه فی هذا الیوم ، و المشهور بین الأصحاب أن العله فی ذلک رجوع حرم الحسین صلوات الله علیه فی مثل ذلک الیوم الی کربلاء عند رجوعهم من الشام ، و الحاق علی بن الحسین صلوات الله علیه الرؤوس بالأجساد ، و قیل فی مثل ذلک الیوم رجعوا الی المدینه ، و کلاهما مستبعدان جدا ، لأن الزمان لا یسع ذلک کما یظهر من الأخبار و الآثار ، و کون ذلک فی السنه الأخری أیضا مستبعد ؛ از اخبار و روایات ، علت استحباب زیارت آن حضرت در روز اربعین دانسته نیست و مشهور بین اصحاب این است که علت آن ، بازگشت اهل‏بیت امام حسین علیه‏السلام در مثل چنین روزی از شام به کربلا و ملحق ساختن سرها به بدنها به دست علی بن حسین علیه‏السلام است . و گفته شده است که در مثل چنین روزی ، آنان به مدینه بازگشتند و هر دوی آن بعید است ؛ چون زمان ، گنجایش آن را ندارد ؛ همان گونه که از اخبار و روایات دانسته می‏شود . و اما آن‏که آنان در اربعین سال بعد به کربلا رسیده باشند ، آن هم بعید است . [۷] . سه . محدث نوری ؛ ایشان مسئله بازگشت در اربعین اول را به طور کلی منکر شده است و ادله‏ای قابل توجه دارد . که ذهن عده‏ای را به خود مشغول داشته است و تفصیل کلام ایشان خواهد آمد . چهار . محدث قمی ؛ ایشان نیز بازگشت در اربعین اول را بعید دانسته و می‏نویسد :
مکشوف باد که ثقات محدثین و مورخین متفق‏اند ، بلکه خود سید جلیل علی بن طاووس نیز روایت کرده که بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه‏السلام ، عمر سعد ملعون نخست سرهای شهدا را نزدابن‏زیاد لعین روانه کرد و از پس آن ، روز دیگر اهل‏بیت را به جانب کوفه برد و ابن‏زیاد خبیث بعد از شناعت و شماتت با اهل‏بیت علیهم‏السلام ایشان را محبوس داشت ، و نامه به یزید بن معاویه فرستاد که در باب اهل‏بیت و سرها چه عمل نماید . یزید لعین جواب نوشت که به جانب شام روان باید داشت . لاجرم ابن‏زیاد ملعون تهیه‏ی سفر ایشان نموده و ایشان را به جانب شام فرستاد . و آنچه از قضایای عدیده و حکایات متفرقه‏ی سیر ایشان به جانب شام از کتب معتبره نقل شده چنان می‏نماید که سیر ایشان را از راه سلطانی و قرای بریه و غربی فرات بوده ، آن هم قریب به بیست روز می‏شود . چه ما بین کوفه و شام به خط مستقیم ۱۷۵ فرسخ گفته شده ، و در شام هم قریب به یک ماه توقف کرده‏اند ، چنان که سید در اقبال فرموده . . . پس با ملاحظه‏ی این مطالب خیلی مستبعد است که اهل‏بیت بعداز این همه قضایا از شام برگردند و روز بیستم صفر که روز اربعین و روز ورود جابر به کربلا بوده وارد شوند و خود سید أجل این مطلب را در اقبال مستبعد شمرده ، به علاوه آن‏که احدی از أجلای فن حدیث و معتمدین اهل سیر و تواریخ در مقاتل و غیره اشاره به این مطلب نکرده‏اند ، با آن‏که دیگر ذکر آن از جهاتی شایسته بوده ، بلکه از سیاق کلام ایشان انکار آن معلوم می‏شود ؛ چنان‏که ازعبارت شیخ مفید در باب حرکت اهل‏بیت به سمت مدینه دریافتی . و قریب این عبارت را ابن‏اثیر و طبری و قرمانی و دیگران ذکر کرده‏اند و در هیچ‏کدام ، ذکری از سفر عراق نیست ؛ بلکه شیخ مفید و شیخ طوسی و کفعمی گفته‏اند که در روز بیستم صفر حرم حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام رجوع کردند از شام به مدینه و در همان روز جابر بن عبدالله به جهت زیارت امام حسین علیه‏السلام به کربلا آمد و اول کسی است که امام حسین علیه‏السلام را زیارت کرد . . . و بعضی احتمال داده‏اند که اهل‏بیت علیهم‏السلام در حین رفتن از کوفه به شام به کربلا آمده‏اند و این احتمال به جهاتی بعید است و هم احتمال داده شده که بعد از مراجعت از شام به کربلا آمده‏اند ، لیکن در غیر روز اربعین بوده ، چه سید و شیخ ابن‏نما که نقل کرده‏اند ورود ایشان را به کربلا ، به روز اربعین مقید نساخته‏اند و
این احتمال نیز ضعیف است ، به سبب آن‏که دیگران مانند صاحب روضه الشهداء و حبیب السیر و غیره که نقل کرده‏اند ، مقید به روز اربعین ساخته‏اند . و از عبارت سید نیز ظاهر است که با جابر در یک روز و یک وقت وارد شدند ، چنان‏که فرموده : «فوافوا فی وقت واحد» ، و مسلم است که ورود جابر به کربلا در روز اربعین بوده و به علاوه‏ی آنچه ذکر شد تفصیل ورود جابر به کربلا در کتاب مصباح الزائر سید بن طاووس ، و بشاره المصطفی که هر دو از کتب معتبره است موجود است و ابدا ذکری از ورود اهل‏بیت در آن هنگام نشده ، با آن‏که به حسب مقام باید ذکر شود . [۸] . ایشان مطلبی اضافه بر سخن محدث نوری ندارد ، و با پاسخی که آن‏جا داده می‏شود پاسخ ایشان معلوم می‏گردد . پنج . مرحوم شیخ محمد ابراهیم آیتی ؛ ایشان نیز منکر قضیه شده است و آن را جزء افسانه‏های تاریخی شمرده است ! [۹] . شش . آیت الله شهید مطهری ؛ ایشان خبر ملاقات اهل‏بیت با جابر را منکر شده و می‏فرماید تنها کسی که این مطلب را نقل کرده سید بن طاووس در لهوف است ، و هیچ کس غیر از ایشان نقل نکرده است ! حتی خود سید در دیگر کتابهای خود متعرض آن نگردیده است و دلیل عقلی نیز با آن سازگاری ندارد . [۱۰] . – گفتنی است که اگر مقصود ایشان از انکار خبر ملاقات ، عدم حصول آن در خصوص روز اربعین است ، که ظاهر عبارت ایشان ، به ویژه با ضمیمه‏ی دلیل عقلی ، این را می‏نماید ، باید گفت که سید بن طاووس ، حتی در کتاب لهوف ، نیز چنین چیزی را نگفته است . و اگر مقصود ایشان انکار اصل ملاقات اهل‏بیت با جابر در کربلاست ، سید متفرد نیست و پیش از او ابن‏نما [۱۱] و پس از اوشیخ بهایی [۱۲] و سید محمد بن ابی‏طالب [۱۳] ، علامه مجلسی [۱۴] ، قندوزی [۱۵] و دیگران گفته‏اند . [۱] اقبال الأعمال ، ص ۵۸۹ . [۲] مصباح المتهجد ، ص ۷۳۰ . [۳] ر . ک : سنن ترمذی ، ج ۵ ، ص ۶۵۷ ؛ المعجم الکبیر ، ج ۲۳ ، ص ۳۷۳ ، ح ۸۸۲ ؛ تاریخ دمشق (ترجمه الامام الحسین علیه‏السلام) ، ص ۳۸۸ ؛ کفایه الطالب ، ص ۴۳۳ ؛ اسد الغابه ، ج ۱ ، ص ۲۲ ؛ الخصائص الکبری ، ج ۲ ، ص ۱۲۶ ؛ البدایه و النهایه ، ج ۸ ، ص ۲۰۲ ؛ سیر اعلام النبلاء ، ج ۳ ، ص ۳۱۶ ؛ الصواعق المحرقه ، ص ۲۹۴ ؛ تهذیب الکمال ، ج ۲ ، ص ۴۳۹ ؛ مقتل الخوارزمی ، ج ۲ ، ص ۹۶ ؛ ذخائر العقبی ، ص ۱۴۸ ؛ نظم درر السمطین ، ص ۲۱۷ ؛ جواهر المطالب ، ج ۲ ، ص ۲۹۸ ؛ امالی شیخ صدوق ، ص ۲۰۲ . [۴] امالی شیخ طوسی ، ص ۳۱۵ ، مجلس ۱۱ ، ح ۶۴۰ . [۵] المعجم الکبیر (طبرانی) ، ج ۳ ، ص ۱۱۴ ، ح ۲۸۱۷ ؛ کفایه الطالب ، ص ۴۲۶ ؛ مقتل الخوارزمی ، ج ۱ ، ص ۱۶۲ ؛ تهذیب الکمال ، ج ۶ ، ص ۴۰۸ ؛ مجمع الزوائد ، ج ۹ ، ص ۱۸۹ ؛ الصواعق المحرقه ، ص ۲۹۲ ؛ تهذیب التهذیب ، ج ۲ ، ص ۳۴۶ ؛ ذخائر العقبی ، ص ۱۴۶ ؛ الخصائص الکبری ، ج ۲ ، ص ۱۲۵ ؛ الکامل فی التاریخ ، ج ۴ ، ص ۹۳ ؛ الارشاد ، ج ۲ ، ص ۱۳۰ ؛ دلائل الامامه ، ص ۱۸۰ ؛ اعلام الوری ، ص ۲۱۷ ؛ روضه الواعظین ، ج ۱ ، ص ۱۹۳ ؛ نظم درر السمطین ، ص ۲۱۵ . [۶] ر . ک : الرکب الحسینی فی الشام و منها الی المدینه المنوره ، ص ۳۷۳ . [۷] بحارالأنوار ، ج ۱۰۱ ، ص ۳۳۴ . [۸] منتهی الآمال ، ص ۵۲۵ – ۵۲۴ . [۹] بررسی تاریخی عاشورا ، ص ۱۴۸ . [۱۰] حماسه‏ی حسینی ، ج ۱ ، ص ۳۰ . [۱۱] مثیر الأحزان ، ص ۱۰۷ . [۱۲] توضیح المقاصد ، ص ۶ . [۱۳] تسلیه المجالس ، ج ۲ ، ص ۴۵۸ . [۱۴] جلاء العیون ، ص ۴۵۰ . [۱۵] ینابیع الموده ، ج ۳ ، ص ۹۲ .
متوقفان
و در مقابل ، برخی چون آیت الله شیخ محمد رضا طبسی نجفی ، در مسئله توقف نموده و هیچ‏یک از دو نظر اربعین اول یا دوم را نتوانسته اختیار کند و می‏فرماید : فعلیه أنا من المتوقفین فی ذلک ، و لکن المشهور عند عوام الناس فی السنه الأولی ، مع أن ظاهر عده التواریخ أن توقفهم فی الشام لا یقل من شهر ؛ بنابراین ، من از زمره‏ی توقف کنندگان در مسئله هستم (و هیچ یک از دو قول را اختیار نمی‏کنم) ولی مشهور نزد عوام مردم این است که آنان در اربعین اول به کربلا بازگشتند . با آن‏که ظاهر بعضی کتب تاریخی این است که توقف ایشان در شام کمتر از یک ماه نبوده است . [۱] . [۱] مقتل الامام الحسین علیه‏السلام ، ص ۲۸۵ (نسخه‏ی خطی) .
دو دیدگاه در ترازوی نقد
مرحوم محدث نوری و قاضی طباطبایی ، در دو جهت مسئله قرار دارند . محدث نوری به طور کلی منکر بازگشت اهل‏بیت در اربعین اول است و شبهه‏ی ابن‏طاووس در اقبال الأعمال را با حواشی دیگر پرورش داده و دیگرانی چون محدث قمی تحت تأثیر او قرار گرفته‏اند . و در طرف مقابل ، شهید قاضی طباطبایی در مقام اثبات مراجعت اهل‏بیت در اربعین اول برآمده و با پروراندن جواب مرحوم اشراقی و نگارش کتابی قطور به پاسخ گویی ایشان آمده و به حق رنج فراوان و زحمت بسیار کشیده است . از این روی ، ما به طور خلاصه ، ادله‏ی هر دو طرف را به نقد و بررسی می‏نشینیم .
سخنی و دیدگاهی دیگر
تاکنون معلوم شد که شهرت مورد ادعا با توجه به محذورات ذکر شده کارساز نیست ، وشواهدی که ذکر گردید فرض امکان را ثابت می‏کند ، ولی برای اثبات وقوع کافی نیست . و اما ملازمه بین زیارت جابر و ملاقات وی با اهل‏بیت را با بازگشت ایشان به کربلا در اربعین اول اینگونه می‏توان منتفی دانست : با توجه به قراین ، به نظر می‏رسد جابر بن عبدالله انصاری ، آن یار وفادار و دانشمند عارف و آگاهی که رنج سفر را به جان خریده و از عواقب کار خود نهراسیده و در بزرگسالی و کهولت سن به سمت کربلا رهسپار شده است ، به یک زیارت بسنده نکند و دست کم دو بار به زیارت قبر مولا و محبوب خود سالار شهیدان امام حسین علیه‏السلام شتافته باشد : زیارت اول : زیارتی است که طبری در بشاره المصطفی [۱] و سید بن طاووس در مصباح الزائر [۲] و خوارزمی در مقتل الحسین علیه‏السلام [۳] آورده‏اند . زیارت دوم : زیارتی است که مقرون به ملاقات با اهل‏بیت علیهم‏السلام است . در زیر به تبیین این دیدگاه خواهیم پرداخت : ۱ . در روایت طبری و سید بن طاووس و خوارزمی ، هیچ‏گونه اشاره‏ای به مسئله‏ی ملاقات نشده است ؛ بلکه قرینه بر عدم حصول ملاقات نیز وجود دارد . طبری و خوارزمی تصریح می‏کنند که پس از انجام زیارت ، جابر از عطیه می‏خواهد که او را به سمت خانه‏های کوفه هدایت کند . آن‏گاه هر دو در این مسیر گام برداشتند . [۴] بسیار بعید است که حادثه‏ای با این اهمیت واقع گردد و عطیه آن را نقل نکند . ۲ . آنچه از خبر طبری و سید بن طاووس و خوارزمی استفاده می‏شود این است که هنگام زیارت جابر ، کسی غیر از ایشان نبوده است و حال آن‏که زیارت مقرون به ملاقات با اهل‏بیت ، وقتی بوده است که گروهی از بنی‏هاشم نیز به زیارت قبر آن حضرت شتافته بودند و اهل‏بیت هنگامی که به کربلا رسیدند ، جابر را با عده‏ای از بنی‏هاشم در آن‏جا یافتند . [۵] . ۳ . در زیارت اول ، نام و نقش عطیه برجسته است ، در صورتی که در زیارت دوم هیچ نام و اثری از عطیه وجود ندارد . ۴ . تصریح مورخان و دانشمندان مبنی بر این‏که جابر نخستین زائر امام حسین علیه‏السلام است ، اثبات کننده‏ی این مطلب است که زیارت وی پیش از زیارت گروهی از بنی‏هاشم است و با این بیان ، زیارت جابر با عطیه را باید
نخستین زیارت او قرار داد . خلاصه ، آنچه طبری و سید بن طاووس در (مصباح الزائر) و خوارزمی آورده‏اند ، که در آن نام عطیه وجود دارد و هیچ‏گونه اشاره‏ای از حضور بنی‏هاشم ندارد و سرانجام زیارت ، به رهسپاریشان به سمت کوفه ختم می‏شود ، با آنچه که ابن‏نما و سید بن طاووس در (لهوف) آورده‏اند ، که در آن اثری از نام و نقش عطیه نیست ، فرق می‏کند و هیچ گونه بعدی ندارد که شخصی چون جابر به یک زیارت بسنده نکند . بنابراین ، روز اربعین روز زیارت جابر پس از گذشت چهل روز از شهادت سالار شهیدان ، حسین بن علی علیهماالسلام است ، و زیارت اهل‏بیت و ملاقات جابر با ایشان پس از اربعین است ؛ گرچه دقیقا روز آن را نمی‏دانیم ، ولی مسلما پیش از اربعین دوم است . با توجه به نقلی که ورود سر مطهر را به شام در اول ماه صفر تعیین کرده است [۶] ، چنانچه ورود اهل‏بیت را هم در این تاریخ به شام بدانیم [۷] و با تکیه به خبری که زمان خروج ایشان ، بیستم ماه صفر تعیین شده است [۸] ، مدت اقامت ایشان در شام ، بیست روز بوده و بابر آن‏که مسیر بازگشت آنان از راه میانبر بادیهالشام بوده باشد ، زمان رسیدن اهل‏بیت به کربلا فاصله‏ی چندانی با اربعین اول ندارد . و می‏توان گمان کرد که آنان در حدود پایان صفر و یا در اوایل ربیع الاول به کربلا رسیده باشند و چنانچه مدت اقامت ایشان را حدود یک ماه [۹] و یا یک ماه و نیم [۱۰] ، بدانیم ، و یا بازگشت را هم از راه سلطانی بدانیم زمان مقداری به تأخیر می‏افتد و بعید است که درغیر از ماه ربیع الاول بوده باشد . با این بیان بسیاری از مشکلات مسئله حل می‏شود ، و بسیاری از منازعات و کشمکشها پایان می‏پذیرد . اما آنچه مرحوم قاضی طباطبایی از آن به عنوان فهم علما یاد کرده است ، نمی‏تواند به عنوان دلیل مطرح گردد و در فرض تحقق ، ناشی از ثبوت ملازمه‏ی بین زیارت جابر و حصول ملاقات است ، که مورد پذیرش قرار نگرفت . با توجه به مطالب گذشته ، نتیجه‏ی بحث این است : چنانچه اهل‏بیت را از طریق بادیه الشام به شام برده و آنان از همان مسیر به کربلا بازگشته باشند ، و زمان خروج را نیز بیستم صفر ندانیم ، امکان رسیدن به کربلا در اربعین اول وجود دارد . ولی قراینی مسیر رفت را از این مسیر تأیید نمی‏کند ، و سید امین که این احتمال را ذکر می‏کند ، هیچ گونه دلیل و شاهدی را نمی‏آورد و تنها با ذکر کلمه‏ی «لعل» و شاید آن را مطرح ساخته است و در هیچ کتاب معتبر و غیر معتبری ، اثری از حرکت در این مسیر به چشم نمی‏خورد . افزون بر آن ، حکومت فاسد بنی‏امیه می‏خواست نهایت بهره را از جنایت ننگین خود به دست آورد ؛ بنابراین ، حرکت دادن آنها از راه سلطانی ، که گفته می‏شود چهل منزل را در خود داشت ، منطقی جلوه می‏سازد و حرکت در این مسیر به حدود بیست روز وقت نیاز دارد . و باقی ماندن آثاری از شهیدان و اهل‏بیت در این مسیر به عنوان تأیید می‏تواند مورد استناد قرار گیرد ، مثل مشهد نقطه [۱۱] ، و یا مدفن برخی از کودکان آل‏البیت درمسیر ، مثل شهرهای حلب یا بعلبک . در برخی ازکتب مورد توجه تاریخی ، بعضی از جریانات راه را ذکر کرده‏اند که مربوط به راه سلطانی است ؛ مثل قضیه‏ی دیر راهب [۱۲] در قنسرین [۱۳] ، سخنان بعضی از اهل‏بیت در بعلبک . بنابراین ، با توجه به مدت اقامت اهل‏بیت در شام که تا حدود یک تا یک ماه و نیم گفته‏اند ، همچنانکه سیدبن طاووس ، و پیش از او قاضی نعمان گفته است و باعنایت به مدتی که در کوفه زندانی بوده‏اند ، (اگر چه آن مدت کم باشد) و مسئله‏ی کسب تکلیف از یزید توسط پیک و یا حتی کبوتر نامه‏بر ، باز بازگشت اهل بیت را در اربعین اول منطقی نمی‏دانیم . اما تصریح برخی مثل بیرونی و قزوینی و شیخ‏بهایی و دیگران ، معارض است با نقل برخی همانند قاضی نعمان ، که از نظر تاریخی بر آنها مقدم است و مثل آنان ذوفنون نبوده است . و آنچه به امامیه نسبت داده‏اند ناشی از ملازمه‏ی بین زیارت جابر و حصول ملاقات وی با اهل‏بیت در اربعین اول است که مورد پذیرش قرار نگرفت ، و آن را در زیارتی دیگر پس از اربعین دانستیم . اما تاریخ الحاق سر مطهر به جسد طاهر را یا باید در روز اربعین ندانیم ، و یا آن را امری ویژه ، و با شرایطی خاص بدانیم ؛ همچنان که سید بن طاووس به آن رسیده است . [۱۴] . [۱] بشاره المصطفی ، ص ۷۴ . [۲] مصباح الزائر ، ص ۲۸۶ . [۳] مقتل الحسین ، ج ۲ ، ص ۱۹۰ . [۴] آن‏جا که جابر به عطیه می‏گوید : «خذنی نحو ابیات کوفان ، ثم صارا فی الطریق» (ر . ک : بشاره المصطفی ، ص ۷۵) . [۵] ابن‏نما در مثیر الأحزان ، ص ۱۰۷ می‏گوید : «و لما مر عیال الحسین علیه‏السلام وجدوا جابر بن عبدالله الأنصاری رحمه الله علیه و جماعه من بنی‏هاشم قدموا لزیارته» و قریب این مضمون را سید در لهوف ، ص ۲۲۵ آورده است . [۶] الآثار الباقیه ، ص ۴۲۲ ؛ عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، ص ۴۵ . [۷] که به گمان قوی چنان است . [۸] مسار الشیعه ، ص ۴۶ ؛ مصباح المتهجد ، ص ۷۳۰ ؛ العدد القویه ، ص ۲۱۹ ؛ مصباح کفعمی ، ص ۵۱۰ و ۴۸۹ . [۹] اقبال الأعمال ، ص ۵۸۹ .
[۱۰] شرح الأخبار ، ج ۳ ، ص ۲۶۹ . [۱۱] در سفری که این جانب اخیرا به کشور سوریه داشتم ، توفیق زیارت این مکان مقدس را در شهر حلب پیدا نمودم ، وسنگی را که قسمتی از آن رنگ خون گرفته بودمشاهده کردم ، و این جریان مهم را جناب آقای شیخ ابراهیم نصرالله ، متولی آن مقام در تاریخ ۱۱ محرم الحرام ۱۴۲۴ ه- ق ، برابر با ۲۴ / ۱۲ / ۱۳۸۱ ه- ش برایم بازگو نمود : «حدود هفت سال پیش در ایام عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام عده‏ای از شیعیان پاکستانی در کنار این مقام مشغول عزاداری خالصانه بودند که ناگهان خونی تازه بر روی سنگ ظاهر می‏شود ، و بعد به تدریج در آن فرو می‏رود ، وقتی که خبر به من رساندند ، خودم را در لحظات آخر رساندم . آنچه دیدم یک قطره‏ی خون تازه بود که باقی مانده بود ، و بعد آن هم به تدریج فرو رفت . » . [۱۲] مناقب آل ابی‏طالب ، ج ۴ ، ص ۶۰ ؛ بحارالأنوار ، ج ۴۵ ، ص ۳۰۳ ؛ العوالم ، ج ۱۷ (تاریخ الامام الحسین علیه‏السلام) ، ص ۴۱۸ ؛ ازمناقب ابن‏شهر آشوب ، به نقل از نطنزی در خصائص . [۱۳] قنسرین : هی کوره بالشام منها حلب ، و کانت قنسرین مدینه ، بینها و بین حلب مرحله من جهه حمص بقرب العواصم . . . (ر . ک : معجم البلدان ، ج ۴ ، ص ۴۰۴